لبخند

ساخت وبلاگ

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر وبایار وفادارچه کرد!؟ لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 23:06

من آن توام مرا به من بازمده لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 23:06

سلام على من غرست ورودًا فی أرواحنا و رحلت دون رعایتها لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 15:04

چه طاقتی است که دور از تو زنده می ماند شهید عشق هنوز از لب تو می خواند لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 15:57

باران روزی می آید تا با من وتو قدم بزند به باران قول داده ام لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 15:57

لندن هوای تو کرده بود لندن گاهی دلتنگی هایش را هنوز بعد از شعر تو در گوشم زمزمه می کند لندن عاشق نبود که! لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 15:57

چاپار ها سوده شدند

نامه هایی بلا تکلیف

درگردنه های پر باران

درراه مانده بود

ساتراپ ها چگونه نوروز را تبریک بگویند

نوشته شده در سه شنبه یکم فروردین ۱۴۰۲ساعت 8:6 توسط حمید خصلتی|

لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:01

می توانم پیراهنت باشمکه وقتی دکمه هایش را می بندیوقتی تا می کنیلبخند بزنی و از نظمی ساختاری لذت ببریمی توانمرژ لبت باشم که گاهی بی مهری را درک می کندمی توانم تمیزی باشم که لذت ببرد ازچیزی در توومی توانم کازیو باشم که برگه های یادداشتت را در خود جای می دهدلذت می بردکسی برایم لذت را معنا کند....می توانم خود کلمه ی دوست باشمتا کنار کلماتتکنار ذهنیتت میتوانم حتی تخیل باشمتا کنارت باشم و نفس کشیده باشی بارهاونفس ات جهانم باشدونفس کشیده ای بارها و بوده ام و هستممی توانمجهانم باشدبگو می توانی مرا دوست خطاب کنیاگر دوست خطابم کنی دیگر از تو محروم نباشمشایداگراما....چیزی بگو چیزی بنویس در ابتدای سال دیگر.که سال بی خبر دردی استکه سال بی خبر غمباد می شود و چیزی را می سوزاند که نمی دانماصلااز هجوم و تنهاییلبریز بوده اید شما؟که چیزی مج مجا کنددر زیر پوست تانچیزی که بی قراری باشدچیزی که خود شوق باشدمن در بی قراری قرار دارمیک بینهایت تمام عیاردر پیراهنم می نشینددکمه ها به وضوح بسته نمی شوندماه پیراهنم را دوست داردوباد ها حالا هوایم را دارندخود خلسه می شوماز اندرون جر می خورموپاره پارهپارهرخ میدهدچیزیهر آن.صبح امروز دوباره اتفاقی تازه بودی در من نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۴۰۲ساعت 9:23 توسط حمید خصلتی| لبخند...
ما را در سایت لبخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omidgonabadi بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:01